قدرت در مدیریت و ریاست
بسیار شنیدیم که مدیر یک اداره یا جایی با مراجعه کننده های خود درگیر می شود ….قندان به سمت شان پرتاب می کند ….برای آنها کت در می آورد …یا به جایی می رسد که دیگر نمیداند چه کار باید بکند…
قبلا هم گفته شد متفاوت است بین ریاست ، مدیریت و رهبری ونفوذ بر روی نیروهای تحت مجموعه و پرسنلی که با آنها کار می کنیم …خیلی از مدیران بویژه مدیران جوانتر مدیریت را با ریاست اشتباه می گیرند وبه محضی که بر صندلی مدیریت می نشینند ریاست وامر ونهی را پیشی می گیرند …فکر میکنند که با انتصاب خود بر ریاست یک مجموعه حتما قدرت تعقل و دایره دانش و عقلانیت بیشتری بر بقیه داشته اند!!!!!!!!!!!
این از بزرگترین و اولین خطای یک مدیر
بویژه مدیران جوان و کم تجربه هست….اگر قرار هست بین مدیریت و ریاست و نفوذ
ورهبری کردن مرزی قائل نبود به هیچوجه چنین مباحثی ایجاد نمیشد. توجه شود
که در این بحث ، آنچه که حقانیت این واژه ها را مبین می کند مرزبندی تعاریف
و توجه به دایره کارکرد در آنهاست….بسیار شنیدیم که مدیر یک اداره یا جایی
با مراجعه کننده های خود درگیر می شود ….قندان به سمت شان پرتاب می کند
….برای آنها کت در می آورد …یا به جایی می رسد که دیگر نمیداند چه کار باید
بکند…یا ….اینجاست که سعی میکند از ابزار قدرت خود استفاده کند …البته
نمیتوان این سبک استفاده از قدرت را در برخی موارد رد کرد اما باید توجه
داشته باشیم که استفاده از قدرت برای مولفه های انسانی برخلاف ماشین در
خیلی از موارد جواب نمی دهد ….اگر هم فکر میکنیم موفق شده ایم مطمئن باشید
در جایی دیگر چندبرابرش برای محبوبیت و کیفیت و بهره گیری از بین خواهد رفت
. بنابراین چنین افرادی یقینا هنوز جایگاه مدیریت خود را درک نکرده
اند…این نوع نگرش یعنی هنوز بر جایگاه قدرت وریاست خود نظر دارد و نمی
تواند بین مدیریت و ریاست مرز بگذارد....بنابراین قدرت ازار تاثیرگذار هست اما محبوب نیست.
به قول نوشته یکی از بزرگان مدیریت مفهوم قدرت برای اکثریت مفهومی آشناست. قدرت را توانایی نفوذ در دیگران و واداشتن آنان به انجام کار موردنظر خود تعریف میکنند. بنابراین میشود گفت که یکی از اساسیترین مؤلفههای هر کار مدیریتی، قدرت و استفاده از آن است.مدیری که نمیتواند زیردستان را وادار به انجام دادن کار موردنظر خود کند، اصلاً مدیر نیست. البته این واداشتن لزوماً بهصورت اجباری نیست و میتواند از طریق تشویق و یا با اتکا به دانش و تخصص شخصی انجام شود. درست همانطور که یک پزشک با استفاده از تخصص خود، باعث میشود ما کارهای خاصی را انجام دهیم و از برخی کارها نیز پرهیز کنیم.
بر اساس یک نظرسنجی که از ۴۲۸ مدیر انجام شد، حدود ۹۰ درصد اعلام کردند که قدرت و رفتارهای سیاسی را همهروزه در سازمان تجربه میکنند. ۸۹ درصد آنها نیز اعلام کردند که یک مدیر خوب باید یک سیاستمدار خبره نیز باشد و از ابزار قدرت استفاده کند. ۷۶ درصد آنان نیز اعلام کردند که هرچه در سلسلهمراتب سازمانی بالاتر رویم، قدرت و رفتارهای سیاسی بیشتر به چشم میخورد. اما یکی از نتایج جالب این نظرسنجی این است که ۵۵ درصد همین مدیران نگرشی منفی نسبت به قدرت و رفتارهای سیاسی در سازمان داشتهاند و بر این باور بودند که رفتارهای سیاسی باید از سازمان حذف شود.بنابراین بیشتر مدیران علیرغم وقوف به اهمیت قدرت، آن را ناپسند میشمارند. این نگرش کمی عجیب به نظر میرسد، همانطور جفری ففر، بهعنوان یکی از بزرگترین نظریهپردازان قدرت در سازمان، از آن ابراز تعجب و تأسف میکند. ازنظر وی، قدرت یک ابزار برای رسیدن به اهداف متعدد است. از قدرت میتوان در راستای اهداف غیرانسانی همچون سلطه بر انسانها و تخریب سازمانها استفاده کرد و هم میتوان از آن برای ساختن دنیایی بهتر استفاده کرد. بنابراین امکان استفاده از قدرت برای رسیدن به اهداف نامطلوب دلیل بر نامطلوب بودن آن نیست. درست همانطور که ما چاقو را به دلیل امکان استفاده نادرست از آن به دور نمیاندازیم، قدرت را نیز نباید از جعبهابزار مدیریتی حذف کنیم. بنابراین از مدیران انتظار میرود نگرشی واقعبینانه نسبت به این ابزار داشته باشند و مهارتهای قدرترانی اخلاقی را در خود پرورش دهند.
.